ناراضی هستم از دوستان به خاطره بی توجهی به من و نظر ندادن به کلیپ یا عکس های من اگه از من خوشتون نمیاد تو همین مطلب بیان کنین خواهش میکنم...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۲۹ - ۱۴:۵۲ ( 6 نظر , 70 بازدید )

برای شادی روح عزیزان کربلا صلوات ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۰۹ - ۰۰:۵۰ ( 9 نظر , 115 بازدید )

دست هایم را در جیب هایم فرو می برم و عکس میگیرم هیچکس نخواهد فهمید از پشت عینک بزرگ سیاهم با چه تردیدی دنیای بزرگ سیاه مان را تماشا می کنم بگذار هیچکس نفهمد من چه می کشم بگذار......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۴ - ۱۳:۴۵ ( 4 نظر , 241 بازدید )

در امتداد قصه ام،در اضطراب یک سفر و از غروب جمعه ای رسیده ام به این گذر به فکر با تو بودنم به شرط جاودانگی بگو به رسم کودکی که تا همیشه غصه پر......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۴ - ۱۳:۳۸ ( 3 نظر , 72 بازدید )

هر بار که میخوام به سمتت بیایم یادم می افتد دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست لعنت به دلتنگی.......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۱ - ۱۴:۳۵ ( 3 نظر , 73 بازدید )

کتاب های نخوانده فشارم می دهند چرک نویس های سپید،که سیاه نمی شوند و دلهره ی روز های بیهوده، روی دست هایم باد می کند دور می زنم روز هایی را که چرخیده ام ........
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۱ - ۱۴:۱۱ ( 2 نظر , 57 بازدید )

همین است جهان بطور هولناکی غم انگیز است دوباره زمین خورده ام دوباره گم می کنم خودم را در انبوه آدم هایی که نمی دانم خوشبخت هستند یا بد بخت آدم هایی که نمی دانند خوشبختم یا بد بخت در.......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۱ - ۱۴:۰۰ ( 2 نظر , 89 بازدید )

پر میکرد یادت،همه حجم خالی فضایم را و خواستنت شیطنت میکرد ،در مسیر نبض رگهایم بوته نورس احساسم،ریشه دوانده بود در تری اشکهایم همه روزه،میشنیدم صدای عشق راحتیدر قیژقیژ،لولای در قدیمی همه شب : پشت پرده،سایه ای از جنس تو اردو زده بود رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر ودر م...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۴:۴۴ ( 2 نظر , 71 بازدید )

سالها...پنهانت کرده بودم در سبزینه آن گیاهی که در کالی احساسم روِِئیده بود احساسم را کشتم در هیاهوی نوبری بلوغ دچارت شدم در نا هوشیاری تنم خواستنم ریشه در ابدیت داشت سالها... من ندانستم تو عشق از "گلشن امروز "میخواهی وبودن از"میچینی......
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۴:۰۴ ( 1 نظر , 188 بازدید )

امکانهجرت تو تراوش می کند ،از خطوط مبهم نگاهت من پیشتر،دیده بودم جرقه محال ماندنت را در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،چون ماهی آزاد به جریان آب نبودنت ،مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند چقدر سنگین شده اند شانه هایم !آخر بعد از تو ترازوی تنهایی شده اند ....  ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۳:۴۵ ( 1 نظر , 61 بازدید )